January 28, 2007
فرناز سیفی
چهارشنبه ۴ بهمن ۸۵

او:داری میری بیرون مادر جان؟

من: آره! می روم فلان جلسه، یا فلان تجمع، یا سخنرانی فلانی.

او: مراقب خودت که هستی مادر جان؟

من:( لبخند زنان) هستم.

هفته ای چند بار این دیالوگ را تکرار می کنیم؟

جمعه ۶ بهمن ۸۵

باز چمدانم وسط اتاق است.... باز می روم و می آیم و چیزی را درون چمدان می

اندازم....یک تکه لباس، یک جفت کفش، یک کتاب، یا چیزی دیگر.... می روم سفر.



شنبه ۷ بهمن ۸۵



فرودگاه ، اوین ...!







Labels:

نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 03:11 Balatarin Delicious Digg