November 23, 2009
بعضی وقت‌ها حتی اسمشم شکوفه میاره چه برسه به بوش!

ها؟! الآن نشستی این‌جا که غلط املایی بگیری؟ یا چی؟!
؟
بابا من الآن یه پله بعد از اونم (یعنی بعد از اون هستم=می‌باشم)
!
من الآن مستم، مسته مست!
ها؟!
مستِ مست.
اصلاْ هر چی تو بگی
ها؟!
اصلن؟!

یعنی چی امروز چند شنبه است؟ چه ربطی داره آخه؟













نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 17:45 Balatarin Delicious Digg
November 22, 2009
Google Wave
فعلن که چیز! مسکوتی‌ه، باشد که در ادامه رستگار شود!
آمین







نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 13:13 Balatarin Delicious Digg
November 18, 2009
گودر
دقت کردی با وجود پلاس‌هزار شدن و بیات شدنِ خبرها، بازهم دلت نمی‌آد اون دکمه "مارک آل از‌ رید"و فشار بدی؟






 

نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 17:55 Balatarin Delicious Digg
November 15, 2009
مدت‌ها بود می‌خواستم رو طرح یک فیلم‌نامه کار کنم، حالا دیشب یه خوابی دیدم در مورد طرح یک فیلم‌نامه جدید با تمام جزییات و تمام هنر‍یشه‌ها!
الان هر چی فکر می‌کنم جزییاتِ‌ش که خیلی هم مهم بود یادم نمی‌یاد.
طبیعیه دیگه، نه؟





نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 04:18 Balatarin Delicious Digg
اگر آدم می‌دانست روزی همه سهمش از زندگی سیزده اینچ ال سی دی می‌شود، لااقل مانیتور بزرگتری‌ می‌خرید.
+






نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 04:13 Balatarin Delicious Digg
November 13, 2009
یارانه
گفته می‌شود درصورت اجرای لایحه حذف -به‌قول ایشان هدف‌مند کردن- یارانه‌ها، دولت ماهانه و به‌صورت نقدی به هر نفر بین ده تا بیست‌هزار تومان می‌پردازد. ما فرض می‌کنیم قصد دارند این رقم را به همه پرداخت کنند. حال اگر به موضوع از طرف دوم نگاه کنیم چه‌گونه خواهد بود؟
یعنی اگر من ماهانه بیست‌هزار تومان به‌حساب دولت واریز کنم، باید بتوانم از خدمات مورد بحث با همان قیمت قبلی برخوردار باشم. به‌عبارتی اگر هرفرد ماهیانه بین ده تا بیست‌هزار تومان به حساب دولت واریز نماید، مشکل دولت حل‌شده و موظف می‌گردد که نرخ خدمات را ثابت نگه‌دارد.
پس کل اختلاف ما با دولت در رقم بیست‌هزار تومان درماه خلاصه شده است و هر فرد فقط به‌اندازه این مبلغ در ماه از یارانه در مصارف خود شامل آب، برق، دارو، سوخت، کاغذ، گاز، حمل‌ونقل، نان، قندوشکر و ... بهره‌مند می‌گردد.  
واقعن؟!!







نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 14:47 Balatarin Delicious Digg
November 4, 2009
۳
دگمه‌ی ۳ را فشار می‌دهم و طبق عادت دگمه‌ی بسته شدنِ در را هم،  هنوز در کاملن بسته نشده که دخترک با چمدانی که کشیده می‌شود دستی تکان می‌دهد که یعنی صبرکن! دگمه‌ی باز شدن در را می‌فشارم که آسان‌سور بایستد و دخترک را نیز هم‌راه کند.
تشکری می‌کند و دگمه‌ی ۱۱ را می‌فشارد و طبق عادت دگمه‌ی بسته شدن در را هم.
کیفی زنانه-دخترانه بر دوش و چمدانی کوچک به‌دنبال دارد، با لباسی که انگار از سفری رسمی-نیمه‌رسمی باز می‌گردد.
تکان نامحسوسی می‌خوریم و حرکت می‌کنیم. نمایش‌گر عدد ۳ را نشان می‌دهد و قرمزیِ اطراف دگمه‌ی ۳ محو می‌شود. خیزی به سمت در برمی‌دارم اما در بسته است و گویی حرکت هم‌چنان ادامه دارد! با تعجب به‌در بسته‌مانده خیره‌ام که نجوایِ دخترک را می‌شنوم با شرم که عذرخواهی می‌کند. نگاهش می‌کنم با تعجب که یعنی چه‌جای عذرخواهی؟! زیرلب زم‌زمه می‌کند که اگر به‌خاطر من نایستاده‌بودی این‌گونه نمی‌شد. نگاهش می‌کنم که یعنی چه‌ربطی دارد؟!
قرمزی دور دگمه‌ی ۱۱ هم محو می‌شود و حرکت هم‌چنان ادامه دارد.
نگاه‌های‌مان با هم طلاقی می‌کند که یعنی انگار حقیقتن ربطی نداشت.
به طبقه‌ی آخر رسیده‌ایم، حرکت معکوس شروع شده‌است، دگمه‌ی ۱۱ را فشار می‌دهد و به دنبالش دگمه‌ی ۳ را هم.
نگاهم می‌کند و با سکوت عذرخواهی می‌کند دوباره.
قرمزیِ اطراف دگمه‌ی ۱۱ محو می‌شود، اما حرکت هم‌چنان ادامه دارد.
دگمه‌ای را می‌فشارد که صدای زنگی نیز به‌دنبال دارد، شماره‌ای را هم با هم‌راهش می‌گیرد و گزارش می‌دهد.
 
قرمزیِ اطرافِ دگمه‌ی ۱۱ محو و به‌دنبال آن در نیز باز می‌شود، سری به عذرخواهی، تشکر و خداحافظی تکان می‌دهد و خارج می‌شود.
قرمزی اطراف دگمه‌ی ۳ محو می‌شود که صدای زنگی می‌شنوم.
اس‌ام‌اس را می‌خوانم،
در فیس‌بوک، منتظرت هستم!







نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 08:10 Balatarin Delicious Digg
November 3, 2009
۲
می‌گوید آن "ک" را برای تحقیر آوردی یا تصغیر؟ یا چه؟!
ساعتَ‌ت؟ کدام ساعتَ‌ت؟ ساعت!








نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 05:58 Balatarin Delicious Digg
November 2, 2009
1
سر که بلند می‌کنم دخترک با لبخندی پرسش‌گرانه زُل‌زده‌است به‌من، نگاهش می‌کنم با تعجب! مِن‌مِن می‌کند و من لبی بر‌می‌گردانم که یعنی ها؟ بگو؟! می‌گوید چه‌می‌کنی؟ و من هنوز در عجبم ازاین سوال! گره‌ای به ابرو می‌اندازم که یعنی منظورت چیست؟! می‌گوید من و دوستانم (با دست دختر و پسر دیگری را نشان می‌دهد گِردِ میزی زیرِ سایه‌بانیِ در چندقدمی که بساطِ‌شان را برپا کرده‌اند و می‌گساری می‌کنند گویا)  از ساعت هشت به‌تو نگاه می‌کنیم (به ساعتم نگاه می‌کنم که از ده‌ونیم گذشته‌است)    
و تو زُل زده‌ای به مونیتورِ لپ‌تاپت و گاهی سر را به جلو می‌بری و گاه به عقب بر‌می‌گردی، گاه اخم می‌کنی و زیر لب چیزی می‌گویی و گاه ناگهان قه‌قهه گونه به‌نظر می‌آیی! چه می‌کنی تو با این لپ‌تاپ؟! چه می‌بینی؟! و من هم‌چنان خاموش به‌او زُل زده‌ام و نمی‌دانم که چه باید بگویم! مانده‌ام که چه بگویم که برمی‌گردد و به دو دوستش نگاه می‌کند و سری تکان می‌دهد و من مانده‌ام که چه بگویم هنوز! و چه باید بگویم؟!







نوشته‌شده‌ در ‌کنج ‌قفس 06:06 Balatarin Delicious Digg